شهید محمدعلی ولی محمد: تا صف شكنان صف دعا مي بستند/پيمان عروج با خدا مي بستند
به نام ايزد منان به نام او كه زمين و زمان را بيآفريد با تمامي موجودات، به نام او كه جهان در تحت امر اوست، به نام او كه رحمت است و رحيم است و نسبت به تمامي بندگان و رحيم نسبت به مؤمنان. به نام او كه غفّار است غفور، به نام او كه نامش آرامبخش قلوب است و او كه ستّارالعيوب است و اگر نميبود ستّارالعيوب ما چه ها ميكرديم و به نام او كه عادل است و فاضل است امّا فضل او به عدلش فزوني دارد. (واي خداي مهربان تو را به حقّ مقرّبين درگاهت قسمت ميدهيم كه بر ما با فضلت رفتار نما نه با عدلت). با نام او كه معبود عابدان است و معشوق عاشقان.
به نام او كه به اميّد وصالش شهيدان جان فدا كردند و به نام او كه دستگير مظلومان است و واگذارندة ظالمين به نام حقّ و بر تمامي پيامبران الهي از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص) و با سلام به فاطمة زهرا(س) بيبي دو عالم و شفيع روز جزا و با درود بر 12 امام بر حقّ و جانشينان رسول اكرم از حضرت علي(ع) تا حضرت صاحب(عج) و با سلام بر نايب بر حقّ مهدي امام امت خميني كبير و با درود بر شهيدان راه حقّ و آزادي و با سلام بر رزم آوران حقيقي جبهههاي نبرد حقّ عليه باطل و با درود بر امّت شهيدپرور و قهرمانپرور ايران اسلامي و با سلام بر تمامي امّت مستضعف جهان وصيّت نامة خويش را آغاز مينمايم.
خداوندا! تو را سپاس ميگويم كه بر ما منّت گذاردي و ما را از امّت رسول خاتم(ص) قرار دادي و بر ما منّت گذاردي و ما را در اين دوران آفريدي.
خداوندا! تو را شكر ميگوييم كه ما را لياقت دادي تا در اين به عجب جايي است اينجا كه هر دو بوي عطر شهيدي و هر لحظه نسيمي چون نسيم بهشتي ميوزد. خداوندا! از تو ميخواهيم كه لياقت عبادت و در آخر عمر لياقت شهادت را به ما بدهي كه چه نيكو جايي است آنجا گويند بهشتيان صف كشيدهاند و صف به صف آراستهاند و نغمه برآورند كه ياران حسين(ع) ميآيند. پس خداوندا يك چنين لياقتی به ما بده.
خداوندا حاضريم عمرمان تمامي بگيريد و بر عمر رهبرمان بيفزايي چون كه او هادي مستضعفان است و زمينهساز حكومت جهاني بقيتالله. (صحبتها زياد است امّا جايي نيست) بر شما باد اطاعت از علي(ع) و يازده فرزندش – بر شما باد پيروي از خط سرخ شهادت بر شما باد عبادت پروردگار – والسلام.
(و من الله التوفيق)
تا صفشكنان صف دعا ميبستند پيمان عروج با خدا ميبستند
ديدم كه ز شب حمله به اميّد وصال بر دست و پاي خود حنا ميبستند
خواهرم،
امشب كه با مادر خويش اندكي دست در آغوش كنم
دامنش پر كنم از شبنم اشك تا كه اين درد فراموش كنم
مادرم،
ياد دارم كه به من ميگفتي آيد آن روز كه داماد شوي
پس سزا باشد اگر شاد شوي امشب اي مادر من شاد بخواب
پسرت شاد رود حجله دگر حجلهاش تير و عروسش خون است
مادر بهتر از اين چيست دگر
* * *
در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
روبه صفتان زشتخو را نكشند
گر عاشق صادقي ز مردن مهراس
مدار بود هر آن كه او را نكشند
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم