شهيد غلامحسين صادقي منش؛ نوحه خوان شاه خراسان
با سلام و درود بيكران بر امام زمان حضرت مهدي(عج) و با درود بيكران بر نائب بر حقش امام امت، خميني بت شكن و بر امت امام، و بر ارواح مطهر شهدا و صديقين و سلام و درود بيكران به ايثارگران جبهه هاي حق عليه باطل.
او شخصي بود، شخصيتي بود كه قلم نمي تواند وصفش كند، مهربان، دلسوز، صبور، شجاع و ايثارگر بود و عاقبت هم با همين خصايص و در راه خدا جان داد و به لقاء الله پيوست و جان را به جان آفرين تسليم نمود.
غلامحسين صادقي منش در سال 1315 در شهر خون و قيام در يكي از محلات متوسط نشين به دنيا آمد و در كنار پدر و مادر و دو خواهر. چهارساله بود كه پدرش را از دست داد وبعد از فوت پدر، مادرش با زحمات زياد از قبيل بادام شكني و میوه چيني و غيره فرزندانش را اداره مي كرد. به علت بدي وضع مالي از 6 سالگي شروع به كار كرد، شاگردي كفاشي اولين شغلش بود كه حدود 10 سال ادامه يافت، بعد به بنائي رو آورد و در سن 18 سالگي اجاره حمام قاضي را برداشت و تا زماني كه حيات داشت شغلش همين بود.
فعاليتهاي مذهبي- سياسي:
اولين عمل مذهبي، خدائيش اين بود كه به دنبال سواد و علم و دانش و يادگيري خواندن و نوشتن بود چون در اوان كودكي نمي توانست به علت وضع بد مالي تحصيل كند در سن 18 سالگي در يكي از مدارس علميه كه احتمالاً رضوي نام داشته اشتغال به تحصيل نموده است كه عربي، قرآن و غيره را شامل مي شده است و بعد از سه سال به قرائت قرآن و نوحه خواني رو آورد و حتي در هياتهائي كه زائرين از قم به مشهد مقدس مراجعت مي كردند نوحه خواني شاه خراسان را بر عهده مي گرفته است و با نام خدا صورتش بر افروخته مي شد وبا نام خدا هم تسلي مي يافت.
به همين منوال مي گذشت تا سال1342 كه سال ازدواج ايشان هم محسوب مي شد در اين سال كه تبعيد امام هم موجب شده بود در مراسم سخنراني امام خميني در مدرسه فيضيه كه شهيد هم حضور داشته است او را به سختي كتك زده بودند و حتي به شهرباني برده اند كه به ضمانت دو تن از فاميل آزاد شده بود اما اين باعث نشده بود فعاليتهايش راكد بماند حتي رو به اوج هم مي رفت و هميشه بحثهاي سياسي را نقل محفل مي دانست و با شاه دوستان آن زمان بحث و نزاع داشت حتي يك بار به مدرسه اي كه دخترش تحصيل مي كرد رفته و با آنها هم درگيري لفظي داشته است.
سال 57 سال انقلاب اسلامي ملت ايران فعاليتهاي سازنده اي را ادامه داد، اعلاميه هاي امام امت را كه از عراق ارسال مي شد با مخفي كردن در جوراب وكفش و زين موتور خود بين مردم مسلمان قم پخش مي كرد، نوارهاي سخنراني امام كه از پاريس فرستاده مي شد، وقتي كه تظاهركنندگان به سر خيابان براي شعار دادن با كماندوها درگير مي شدند و مجبور به فرار مي شدند داخل حمام مي آوردند و در را مي بستند، هنگامي كه گاز اشك آور باعث ناراحتي تظاهركنندگان مي شد لاستيكهاي پاره و كارتن هاي از قبل جمع آوري شده را آتش مي زده كه باعث تخفيف سوزش چشم آنان مي شد.
محل كار وي خيابان چهارمردان و منزلشان خيابان امام خميني بود، در بين راه ارتشيان خائن او را چندين بار كتك زده بودند كه عامل بيماري وي هم همين بوده است كه چندين بار هم بعد از ساعات منع عبور و مرور در خيابان همراه فرزندش بوده اند كه او را با باطوم زده بودند و تكيه كلامش اين بود كه من مي خواهم حكومت نظامي را لغو كنم. او خود را فداي دين و براندازي ظلم كرد و به لقاءالله پيوست. والسلام علي من اتبع الهدي
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم