احمد پاره دوز شهیدی از تبار مجاهدان 15 خرداد 42
25سال داشت اخلاق خیلی خوبی داشت. تصمیم گرفت به خاطر تقیدی که داشت از تهران به قم بیاید. به همسرش گفت می خواهیم برویم قم. وقتی به قم آمد مغازه ای کنار مسجد اجاره کرد در خیابان خاکفرج. خودش می رفت فعالیت انقلابی می کرد و مغازه را به همسایه می سپرد. یک کمد داشت که اعلامیه ها را توی آن می گذاشت.
15 خرداد بود سه راه خورشید، کوچه آبشار، درگیری شدیدی بین مردم و کماندوها در گرفته بود و همه آنهایی را که تیر خورده بودند چه آنهایی را که به شهادت رسیدند و چه آنهایی که نیمه جان بودند سوار ماشین کردند و بردند. وقتی برگشتیم دیدیم دم در شلوغ است. ساواکی ها آمده بودند توی خانه و کمد را شکسته بودند و اعلامیه ها و کتابها را برداشته بودند.
دخترم و پسرم و خودم را سوار ماشین کردند و بردند. به ساواکی ها گفتم شوهرم باید بیاید. گفتند: شوهری در کار نیست. ما را کردند در ماشین و مثل در به درها از ما بازجویی می کردند. من بی سواد بودم و چیزی نمی دانستم که به آنها بگویم.
بالاخره آمدیم تهران در جستجوی پیکر همسرم و مشخص شد بعد از درگیری ها همه جنازه ها را آوردند مسگر آباد تهران و گور دسته جمعی درست کرده بودند و در آنجا دفن کرده بودند.
حالا قبر شهید تنها برای اینکه نشانه ای داشته باشد شماره 11 را به او اختصاص دادند.
منبع: کتاب شهید اول