شهید علی بابایی در وصیتنامه خود خطاب به بانوی دو عالم می‌گوید: زهرا جان ما نمى گذاريم، حسين تو در ميدان تنها بماند.

به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید ولی‌اله علی بابایی در وصیتنامه خود چنین می‌نوید:

با سلام و درود به حضرت ختمى مرتبت، حضرت محمد ابن عبدالله (ص) و با سلام و درود به خاندان آن بزرگوار و با سلام و درود به حضرت على ابن حسين (عليه السلام). با سلام و درود به فرزند حضرت زهرا (عليهالسلام) امام امت، خمينى بت شكن اين اميد مسلمين جهان و اين ستاره درخشان، اين سرور ملت مردمى ايران و با درود و سلام به مادر و پدرهاى داغ ديده شهدا و برادر و خواهرهاى شهدا و با سلام و درود به ملت هميشه در صحنه ايران و سلام من به تمامى شهداى صدر اسلام تا كربلاى ايران و سلام بر جان بركفانى كه در بيمارستان افتاده اند.

سلام به ملت شريف و بزرگوار سلطانيه.

بنده در مرحله اول از تمامى شما قدردانى و تشكر مى كنم كه شما برادرها و پدرها و خواهرها در حقيقت در اين انقلاب به سرور آزادگان، امام حسين (عليه السلام) با عمل ثابت كرديد كه ما حسينى هستيم. امام حسين ما را بيش از هزار و چهارصد سال پيش، صدا فرمود. ((هل من ناصر ينصرنى)) او امروز به گوش ما ايرانيها رسيد. ما هم لبيك گويان به ميدان مبارزه مى رويم و جان خودمان را فداى سربازيش مى كنيم.

به حضرت زهرا (عليه سلام) مى گويم: زهرا جان ما نمى گذاريم، حسين تو در ميدان تنها بماند. امروز هم نماينده حسين ابن على (ع )، امام عزيز در جماران مى فرمايد: ((هل من ناصر ينصرنى)). برادران عزيز سپاهى، بسيجى و ارتشى در جواب مى فرمايند: لبيك يا اباعبدالله الحسين، لبيك.

اما شما همگى مى دانيد، آرزوى همه مسلمانها اين است كه در عمرشان، حداقل يك مرتبه به زيارت كربلاى حسين (ع) بروند. در آنجا از امام حسين (ع) بخواهند كه در روز قيامت، شفاعتشان بكند. و اما هر كسى عاشق كربلاى حسين (ع) باشد، بايد در راهش قربانى دهد. ما قربانيان حسين (ع) در راهش، قربان مى شويم تا انشاءالله دست شما مسلمانها برسد به بارگاه آن بزرگوار. اما ما را هم آنجا ياد كنيد. بخصوص از علمدار كربلا بخواهيد، پرچم به دست گيرد، به ايران يك نظر بكند.

برادران! ما همگى از جانب خدا آمده ايم و به سوى او باز مى گرديم. پس چه خوب كه در راه خودش برگرديم. اين خداوند قادر و مهربان،به ملت مظلوم و زجر كشيده چه لطفى كرد.

ما در زمان شاه ظالم، نمى توانستيم آزاد، عزادارى بكنيم. يادم نمى رود در مسجد باب الحوائج، ماموران ريختند به مسجد گفتند: كسى حق ندارد، فردا از مسجد بيرون بيايد. ما براى امام حسين هم در خلوت بايد عزادارى مى كرديم.

پس برادران! قدر اين نعمت را كه خدا به شما عنايت كرده، بدانيد كه خداوند كريم است. اين ابراهيم زمان در سال 42 فرياد مى زند، مى فرمايد: مردم به پا خيزيد كه اسلام در خطر است. گروه كثيرى از مردم لبيك گويان به خيابان مى ريزند. ولى مامورين آنها را قتل عام مى كنند. نظير اين قدرت را در كجاى دنياسراغ داريد كه مى فرمايد:

((آمريكا هيچ غلطى نمى تواند، بكند)).

پس، برادرها بدانيد كه دست خدا در كار است. امسال كه حجاج را مى خواستند، نگذارند به مكه بروند، مى‌فرمايد: ((واى اگر حاجيها مكه نروند)) بلافاصله فهد، شاه عربستان مى گويد: ما نگفتيم، حجاج نيايند، تقصير وزير امور خارجه ما شده.

در جماران نشسته، وقتى مردم مى روند، مى فرمايد: ((بهشتى مظلوم بود، مظلوم هم شهيد شد)). همه بى اختيار اشك از چشمشان جارى مى شود. واى اگر از مادرش زهرا بگويد، مادرم صورتش را سيلى زدند. آن وقت ديگر دنيا را به گريه وا مى دارد.

پس به خاطر خدا قدر اين بزرگوار را بدانيد كه راه انسانيت را به ما نشان داد. ما را از ذلت و بدبخيى نجات داد. جوانهاى ما را از جاهاى بد به ميدان جنگ كشيد و به ما راه انبياء را نشان داد.

اميدوارم كه حقتان را بر من گنه كار حلال كنيد. اگر تقصير يا بى ادبى از من ديده ايد به بزرگى خودتان ببخشيد. شما را به خدا امام را تنها نگذاريد تا حضرت زهرا (س) از شما راضى باشد. انشاءالله .

در مراسم من نوحه از ابا عبدالله الحسين (ع) بخوانيد و از علمدار حسين (ع)، حضرت ابوالفضل العباس بخوانيد. گريه هم به ياد على اكبر ليلا بكنيد، يك نوحه اينجا براى شما مى نويسم:

اكبرين نعشين گتيرديم گل تماشايه باجى هم اوزون گل هم خبر ور ليلايه باجى جنازه ام اگر به دست شما آمد به زادگاهم ببريد و در نزديكى احمد جعفرى دفن كنيد و اگر به دست نيامد باز جايم را همانجا قرار دهيد. اما مبادا اگر جنازه ام به دست نيامد، ناراحت نباشيد. بدانيد پيش برادر حبيب الله نور محمدى هستم. (سلام بر مادران شهيد)

((بسمه تعالى))

((ادامه وصيت نامه))

سلام عليكم:

با سلام و درود به پدر مهربانم كه بنده را بزرگ كرده و به ميدان مبارزه فرستاد و فرمود: برو فداى اكبر شو، در راه دين خدا پرپر شو. من از خداى بزرگ مهربان براى پدرم، طول عمر با عزت خواهانم. پدر جان! مى دانم، نتوانستم در خدمتگزاريت باشم.

پدرجان! مى دانم، برايت پسر خوبى نشدم از بچگى ام غير از اذيت، چيز ديگرى براى شما نداشتم. ولى اميدوارم كه بنده را ببخشيد. پدرجان! تو را به خدا در شهادت من خودت را زياد به دردسر نينداز.

من از تو خجالت مى كشم. اميدوارم، حق پدرى را به من گنهكار حلال كنى. خداوند از شما راضى باشد و سلام به مادر قهرمانم كه مثل زينب ما را به ميدان فرستاد و فرمود: برويد راه كربلاى حسين را (ع ) را باز كنيد.

مادرجان! من در اينجا از حضرت زهرا (س ) مى خواهم به شما صبر و استقامت عنايت فرمايد. مادرجان! در شهادت من مبادا، زياد گريه براى من بكنى. گريه به قاسم ابن حسن (ع ) بكن. مادرجان مثل مادرهاى شهدا به ياد حضرت زينب (عليه سلام) باش كه در صحراى كربلا تنها و بى داداش ماند. مادرجان! بر سر مزارم بيا. براى مادرها صحبت كن. بگو: من پسرم را فداى دين خدا كردم. خداوند اگر قبول كند.

مادرجان! در اينجا با صداى بلند بگو:

((خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار، حتما كنار مهدى خمينى را نگهدار))


منبع: اسناد و مدارک بنیاد استان زنجان


انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده