برادر شهید انقلاب در گفتگو با نوید شاهد قم
يکشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۴۸
برادر شهید «حسین مومن زاده» که یکی از شهدای اوایل انقلاب است، در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد استان قم، از خاطرات برادر شهیدش تعریف کرد: در آن روزهای پرخاطره، امام خمینی در ایران حضور نداشتند و حسین با اعلام خبر بازگشت امام، آرام و قرار نداشت؛ شهید با خبر شنیدن بازگشت امام در پوست خود نمگنجید و این علاقه به رهبرش در رفتار و بیانش موج می زد.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید حسین مومن زاده در تاریخ یکم آذرماه 1336، در شهر قم در یک خانواده مذهبی و انقلابی چشم به جهان گشود.او در تاریخ بیست و دوم بهمن ماه 1357، در حین ساخت بمب های دستی جهت درگیری با شورش گران رژیم طاغوت و ساواک به درجه عظیم شهادت رسید.

بازگشت امام خمینی (ره) به ایران، برادرم را بی‌قرار کرد

محمد مومن زاده برادر شهید حسین مومن زاده می باشد. وی پس از سالها جدایی از برادر شهیدش با نوید شاهد قم به گفت و گو پرداخته است؛ او متولد ششم اردیبهشت ماه 1333 بوده که در محله باغ پنبه، یک از قدیمی ترین محله های استان قم، همراه با برادران و خواهرانش در خانواده حاج ابوالقاسم مومن که از کشاورزان نمونه و متدین قم بود رشد و پرورش یافته است.

وی تحصیلاتش را در دبستان امیرکبیر و دبیرستان حکمت به پایان رسانده است و در حال حاضر، به شغل درب و پنجره سازی مشغول است. در ادامه گفت و گویی از خبرنگار نوید شاهد قم، با برادر این شهید والامقام را می خوانید...

خلق و خوی پدر

محمد مومن بیان داشت: با توجه به اینکه خانواده ما خانواده‌ای مذهبی و متدین بودند و از نظر مسائل اخلاقی و دینی در جایگاه بالایی قرار داشت، پدرم به دلیل تواضع و برخورد پسندیده‌ای که بین اقوام و فامیل‌ها و کوچه و بازار داشت، همیشه به عنوان فردی نیک طینت و خوش خلق و خوی به شمار می‌آمد؛ وی فرزندانش را که دو پسر و دو دختر بودیم به‌نحوی پرورش داده بود برای اینکه از بصیرت بالایی برخوردار باشند علی الخصوص شهید حسین.

افتخار مادرش بود

این برادر شهید ادامه داد: مادرمان از سادات بود. او اواخر عمر خویش مبتلا به بیماری شد و در طول عمر خود که با حسین سپری کرده بود، علاقه خاصی به حسین داشت و حسین هم به مادر عشق می ورزید. حسین در رعایت اخلاص و ادبی که مادر به حسین دائما گوشزد می کرد، زبانزد خاص و عام شده بود و او را به بزرگی یاد می کردند؛ به راستی که با شهادتش افتخار شایسته و جاودانه ای برای مادرش به ارمغان گذاشت تا اینکه حسین به سن ۱۱ سالگی رسید و مادر در سن ۳۳ سالگی جان عزیزش را از دست داد، از آن روز به بعد روزهای تلخ و شیرینی را پشت سر گذاشتیم؛ از آن روز به بعد من و حسین علاقه‌ای ویژه، به یکدیگر پیدا کردیم. از آن پس، من و حسین نه تنها با هم برادر بودیم، بلکه دو رفیق صمیمی شدیم که قابل وصف نیست؛ وی در غم از دست دادن رفیقش آهی کشید و گفت: خاطرات حسین هر لحظه برایم تداعی می شود. یادش بخیر...

شهادت حسین، پایان شراکت

وی گفت: از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ به مدت ۳ سال، با حسین در کار درب و پنجره سازی شراکت داشتیم. سن من بیشتر از حسین بود و برادر بزرگتر محسوب می‌شدم؛ اما در کنار هنر و تخصص حسین به کارآموزی مشغول بودم. شغلمان هم به نحوی بود که هر روزش نوآوری داشت. حسین ارادت خاصی به من داشت و همیشه به فکر این بود که مرا برای رسیدن به موفقیت‌هایم کمک کند. 

مومن تعریف کرد: روزی با یکدیگر مشغول به کار در منزل یکی از دوستان شدیم؛ من تمامی کار را که نصب درب آن منزل بود پذیرفتم تا اینکه به مشکل برخوردم. اما به دلیل غرور جوانی نمی توانستم به ناتوانی خویش اقرار کنم و با خودم کلنجار می رفتم و بسیار از این موضوع ناراحت بودم. اما همان شب خواب حسین را دیدم و او با چهره ای خندان، تمام مشکلات مرا و تمامی مراحل نحوه کارکردن و نصب آن درب را نشانم داد. فردای آن روز مشغول شدم و بدون هیچ مشکلی کارم را انجام دادم. وی با لهجه شیرین قمی و با غمی که در تداعی شدن خاطراتش، با بهترین رفیق زندگی اش داشت، گفت: در آن روزها نمی دانستم پایان این شراکت روز شهادت حسین است.

رویای صادقه

این برادر شهید به رویای صادقه مادرش اشاره کرد و بیان داشت: مادرم قبل از فوت خود، برایمان خوابی جالب و مبهم تعریف کرده بود و ما بعد از فوت مادر و شهادت حسین، تعبیر خواب او را دریافتیم. مادر خواب را اینگونه تعریف کرده بود که شبی خواب دیدم، اسب سواری حسین را از آغوش من می گیرد و با خود می برد و من هر چه تلاش می کنم که حسین را از از او پس بگیرم، موفق نمی شوم. سالها بعد از شهادت حسین، تعبیر این خواب را یافتیم که جدایی حسین از مادر همان شهادت است.

امام آمد...

وی ادامه داد: شهید حسین، رفتارش در منزل با خواهرها و برادرها، بسیار صمیمی بود و تمامی بچه های خانواده به یکدیگر عشق می ورزیدند و مهمتر اینکه همه آن ها ارادت خاصی به حضرت امام خمینی «ره» داشتند. اما در میان فرزندان حاج ابوالقاسم مومن، حسین علاقه وافری به رهبر فرزانه انقلاب حضرت امام خمینی داشت. حسین همیشه ریز به ریز اخبار امام را دنبال و سخنرانی های امام را پیگیری می کرد و همیشه ما را در بصیرت و ولایت پذیری از امام توصیه و تشویق می کرد. آن ها با شنیدن خبر اینکه امام می آید خیلی خوشحال شدند. در آن روزهای پرخاطره، امام خمینی در ایران حضور نداشتند و حسین با اعلام خبر بازگشت امام، آرام و قرار نداشت؛ شهید این داستان با خبر شنیدن بازگشت امام در پوست خود نمگنجید و این علاقه به رهبرش در رفتار و بیانش موج می زد. بچه ها چند روز قبل از ورود امام خمینی به خاک ایران، برای تهیه و تدارک برنامه های ورود امام، به عنوان انتظامات به تهران سفر کردند و به چشم انتظاری حضرت یار نشستند؛ تا این که امام آمد...

لباس دامادی

محمد مومن درباره دیگر خاطراتش گفت: یکی از خاطرات شیرین من و حسین این است که جشن عقد من و حسین در یک شب برگزار شد و این یکی از بهترین شبهای عمرم بود؛ زیرا با صمیمی ترین و بهترین رفیقم در یک شب رویایی، لباس دامادی را به تن کردیم.

روحیه شهادت طلبی

حسین و پسرعموی ما مهدی مومن، برای کمک رسانی در راهپیمایی‌ها و شکستن مرزهای قانون حکومت نظامی، بر علیه کماندوهای رژیم طاغوت، دست به کار شدند.

آنها در مغازه یخچال سازی محله، به ساخت «بمب های معروف به سه راهی» که یک وسیله دفاعی در برابر کماندوهای رژیم طاغوت و ساواک بود، مشغول بودند. روزها و ساعت ها به ساخت سه راهی میپرداختند که کار به جایی رسید که  ساخته های خود را به شهرهای مختلف از جمله تهران ارسال می‌کردند. نامزد حسین که دختر عمویش بود، گاهی به کمک آن ها مشغول می شد؛ دلیل این شهامت ها و روحیه جهادی و شهادت طلبی این بود که خانواده ما به نام خانواده مومن، معروف بودند و  آیت الله مومن نیز در قم، مشوق مبارزات حسین و مهدی بود که حتی همسر حسین هم تحت تاثیر این روحیه مبارزه طلبی حق علیه باطل قرار گرفته بود. آیت الله مومن دو سال پیش به رحمت خدا رفتند.

نحوه شهادت

این برادر شهید درباره نحوه شهادت شهید حسین گفت: روز شهادت، حسین و مهدی به همراه نامزد حسین، در مغازه سرگرم کار بودند؛ همسر حسین جدا می شود که برای تایم استراحت آن ها، آبمیوه ای را تهیه کند. ناگهان انفجار مهیبی محله باغ پنبه را فرا می‌گیرد. آنگاه حسین و مهدی مومن در آتش انفجار همچون کبوترهای در قفس میسوزند و به درجه عظیم شهادت می رسند. آن روز یکی از تلخ ترین روزهای عمرم بود. بعد از شهادت حسین و مهدی صدای انفجارات شهر خاموش شد. علی شهرابی، نصرالله آردانه، حسین قائمی و شهید جواد فرحی از رزمنده‌های اوایل انقلاب و جنگ تحمیلی هستند که امروزه به ایثار و فداکاری شهیدان انقلاب مخصوصاً مهدی و حسین مومن شهادت می دهند.

گفتنی است جواد فرحی سال پیش بر اثر مجروحیت دوران دفاع مقدس به درجه شهادت نائل آمد.

گفت و گو از محمدرضا عباسی/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده