فرهنگ عاشورا در زندگی همسرم متبلور بود
به گزارش نوید شاهد استان قم، محمد حسن نجفی شهرضا، جانباز پنجاه درصد، متولد بیستم شهریورماه 1338 در خانواده مومن و متدین در شهرضا اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش حاج عبدالله، سالها به مشاغل آزاد مشغول بود و هم اکنون در قید حیات نمی باشد.
این جانباز والامقام در سال 1360 به منطقه جنوب کشور اعزام شد و پس از چندی مجاهدت و ایثار در برابر هجوم مزدوران بعث عراق در عملیات فتح المبین بر اثر ترکش های خمپاره به مدت ۱۵ سال دوران سخت و طاقت فرسای جانبازی را سپری نمود و درتاریخ یکم اسفند ماه 1374 به همرزمان شهیدش پیوست.
نوید شاهد استان قم پای خاطرات همسر محمد حسن نجفی شهرضا که یکی از جانبازان زجر کشیده از تمامی اعضا بدنش است، نشسته تا برای ما خاطراتی زندگی همسرش را بازگو کند.
زهرا درخشش همسر جانباز محمدعلی نجفی شهرضا متولد یازدهم تیرماه ۱۳۴۳ در شهرضا اصفهان است که در همان سنین نوجوانی به قصد درس خواندن در حوزه علمیه خواهران به شهر قم عزیمت می کند و مشغول تحصیل دروس حوزوی می شود.
وی در حال حاضر فارغ التحصیل رشته تاریخ فلسفه مقطع فوق لیسانس در دانشگاه قم و مدت ۲۳سال مدرس علوم قرآنی و مذهبی می باشد.
نیمی از سال های تدریس خود را در راه رضای خداوند در روستاها و حومه های محروم استان قم به تدریس احکام قرآنی گذرانده است و هم اکنون در طرح کرامات امام رضا علیه السلام از سوی آموزش و پرورش عضو می باشد.
زهرا درخشش در سن ۱۶ سالگی با محمدعلی نجفی ازدواج میکند و حاصل این ازدواج سه فرزند می شود.
در ادامه گفت و گویی از خبرنگار نوید شاهد قم، با همسر این جانباز والامقام را می خوانید...
مهاجرت
بلافاصله پس از درگذشت همسرم به اصفهان هجرت کردم، روزگار سخت و طاقت فرسایی را گذراندم که بدترین روزای زندگیم تلقی می شود؛ روزهایی که آقا محمد حسنم، مرا با سه فرزند قد و نیم قد رها کرد و حالا من و دنیای بی حسن... اما بعدا تصمیم گرفتم به همان خانه که با محمد حسن خاطره ها داشتم برگردم.
شیرینی وصال
او در توصیف لحظه های شیرین با همسر خود گفت: روزی که محمدحسن را از بیمارستان به قم اعزام کردند روز شیرین و به یاد ماندنی بود که در خاطرم به یادگار مانده است.
همه اقوام از شوق برگشت آقا محمد علی مهمان خانه ما بودند شیرینی و گوسفند مهیا کرده بودیم سر و صدای بچه ها محله را پر کرده بود و من برای لحظه وصال، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم.
دستگیری از نیازمندان
او از دستگیری جانباز نجفی عنوان کرد: محمد حسن پس از اینکه به خانه برگشت و جنگ به اتمام رسیده بود نذر کرده بود که خانه اش را محل خیریه و کمک رسانی به نیازمندان کند و اهل خانه را در این امر خیر توصیه میکرد و اصرار داشت که حتی پس از فوتش این مهم را فراموش نکنند؛ او نذر خود را اینگونه ادا می کرد که با دوستانش پنجشنبه هر هفته گوسفندی را ذبح کنند و گوشتش را بین فقرا تقسیم کنند و خدا را شکر تا امروز توانسته ایم این حرکت پسندیده را ادامه دهیم.
ارزش خانواده
درخشش از وفا داری همسرش به اهل خانه اظهار داشت: هیچ روزی نبود که برای خدمت به اهل خانه کم کاری کرده باشد و به شدت به بنیان خانواده اهمیت می داد؛ هر روز صبح بچه ها را با موتوری که داشت به مدرسه می رساند و برای تحصیل فرزندان ارزش بالایی قائل بود الحمدلله بچه هایم زحمت های پدرشان را ارج نهادند که هم اکنون نتایج سودبخش و مفیدی داشته است.
تلاوت روزانه قرآن
از مهمترین عادتی که شهید سید محمدحسن نجفی داشت این بود که هر روز باید یک صفحه قرآن تلاوت می کرد و من و فرزندانم به این کار عادت کرده ایم، به طوری که در حال حاضر این کار را هر روز روز انجام می دهیم و مقید هستیم که نور قرآن کریم برکت زندگی و خانه را افزایش می دهد این این امر یک یادگاری به یاد ماندنی از از پدر خانواده محسوب می شود.
درک بی نظیر از قیام عاشورا
او در این گفتگو افزود: شهید نجفی درک بی نظیری از قیام عاشورا داشت و امام حسین علیه السلام را بزرگترین الگوی آزادی و آزادگی می دانست؛
وی هر ساله منزل را در ایام محرم سیاهپوش می کرد و بافرزندان در هیئت محل شرکت می کرد؛ دعای هر شب در دهه محرم این بود که شهادت نصیب شود که در صحرای محشر در برابر امام حسین علیه السلام سربلند باشد به راستی که برات اجر شهادتش را در ایام محرم گرفت.
تشویق به امر حجاب
او همیشه به من این توصیه را داشت، راضی نیستم پس از فوتم پرونده ای در بنیاد شهید داشته باشم و دوست دارم نام و نشانی از من بر سر زبان ها نباشد؛ شهید دائماً توصیهاش بر خواندن کتاب و چسب علم بود و دغدغه این را داشت که نباید بی هدف زندگی کرد به حجاب و عفاف اهمیت می داد و مرا در این امر تشویق می کرد.
اهمیت به مقام زن
راوی این گفت و گو اظهار داشت: محمد حسن به مقام زن در خانه فوق العاده اهمیت می داد.
وی در کار های منزل مرا پیوسته کمک می کرد از نظافت لباس ها تا نظافت خانه را برعهده می گرفت؛ به طوری که همسایه ها به من می گفتند: خوش به حال زهرا خانم م که چنین شوهری قسمت تو شده است و من من این قسمت را عنایتی از جانب پروردگار می بینم که نصیب من شد.
لحظات جدایی
زهرا درخشش همسر جانباز پنجاه درصد محمد حسن نجفی از لحظات جدایی اش گفت: پنجشنبه صبح روز فوت محمدحسن طبق نذری که داشت، گوسفند را قربانی کرده بود و به منزل آمد که استراحتی داشته باشد و خود را برای پخش گوشت آماده کند.
صدای اذان ظهر به گوش رسید؛ محمدحسن از حوض وسط حیاط وضو گرفت و نمازش را با آرامشی خاص می خواند.
مثل همیشه با بچه ها سر سفره ناهار به گفت و گو پرداخت، می خندید و از دست پخت و طعم دلنشین خورش قیمه ای که پخته بودم تعریف می کرد.
موقع استراحت و خواب ظهر گاهی آقا محمد حسن فرا رسید، فضای خانه را سکوتی محض و سنگین فرا گرفته بود،
من مشغول نظافت خانه بودم که ناگهان محمد حسن از خواب پرید و گفت: زهرا جان بدنم درد می کند و سینه ام میسوزد گفتم: خطرناک است و فوراً باید به بیمارستان برویم اما گفت: نه نمی توانم؛ امروز پنجشنبه است و من به فقرا قول داده ام طبق روال باید به عهدی که داده ام وفا کنم آنها منتظر من هستند.
حالش خراب بود و ما منتظر ماشین تاکسی بودیم؛ که ناگهان محمدحسن دستانش را به سینه گذاشت و به امام حسین علیه السلام سلام داد و با حالتی اندوه و نالان اشهد اش را می خواند.
بچه ها نگران و مضطرب در گوشهای از خانه در کنار هم نشسته و ترسیده بودند.
شهید را به آغوش کشیدم؛ در آن لحظه نفسی عمیق کشید و روی پاهایم به معبودش پیوست. دیگر دنیای اهل خانه تیره و تار شد...
ارادت به ولی فقیه
وی از ارادت خالص محمد حسن نجفی به ولایت فقیه افزود: یاد دارم روزی که امام خمینی رحمت الله علیه دعوت حق را لبیک گفت، شهید محمد حسن آنچنان در قم از دست دادن رهبرش عزادار شد که گویا مادرش را از دست داده است؛ زیر پتو با خود کلنجار میرفت و ذکر همیشگیاش را زمزمه می کرد؛ لا اله الا انت سبحانک انی کنت من ظالمین...
رویای صادقه
زهرا درخشش در خصوص خوابی که دیده بود گفت: یک سال پس از شهادت محمد حسن خوابی عجیب، مشاهده کردم...
شبی در خواب عمیقی فرو رفتم، صحن حرم حضرت معصومه را رویت کردم و دیدم درب های ورودی حرم بسته و قفل است.
این طرف و آن طرف نگاه کردم، دیدم که محمد حسن، کنار حوض وسط صحنه نشسته و در حال گریستن است، با روی خوش گفتم: حسن جان چه سعادتی داری که در این مکان مقدس نشسته ای! من تو را در این صحنه باشکوه زیارت می کنم.
گفت: نه زهرا جان! مگر نمیبینی درب های حرم قفل است؟ سه مرتبه فریاد زد «صوم و صلاه» نماز و روزه، زهرا فقط تو می توانی من را نجات دهی. ناگهان از خواب خواب پریدم!!
با دفتر آیت الله گلپایگانی تماس گرفتم و خواب را شرح دادم و اشاراتی کردم که شهید محمد حسن سن ۳۳ سال نماز و روزه استیجاری را بر عهده گرفته بود، اما عمر شهید برای اتمام این کار مجال نداد که دینش را ادا کند.
تصمیم گرفتم برای نجات و به دست آوردن آرامش شهید با تمام سختی های فراوان و طاقت فرسا شبانه روز، کار کنم تا بتوانم هزینه نماز و روزه ها را برگردانم.
گذشت و گذشت در آخرین روزی که هزینه را پرداخت کردم، شهید را در خواب دیدم.
دیدم بر سر مزار شهید نشسته ام و نوری پرفروغ می تابد، تعبیر خواب را مجدداً پرسیدم که نشان از این بود: شهید محمد حسن آرامشش را به دست آورده است.
گفتنی است این خواب را دقیقا شبی دیدم که روز قبلش تمام بدهی ها را پرداخت کرده ام...
محل دفن این شهید والامقام در گلزار شهدای شهرضا می باشد اما پرونده این جانباز والامقام در استان قم موجود است.
گفت و گو از: محمد رضا عباسی/