خاطرات شفاهی - صفحه 3

خاطرات شفاهی
خاطرات شفاهی والدین شهدا

گفت روز عید می‌آید اما روز وداع با پیکرش شد

مادر شهید «علی نمردی» می‌گوید: مرتب اصرار می‌کرد تا رضایت دهیم که به جبهه برود. چند شب این کار را انجام داد تا اینکه پدر شهید به رفتنش رضایت داد. پانزدهم رمضان رفت و گفت روز عید برمی‌گردد، اما روز عید، روز وداع با پیکرش بود. مرتب خوابش را می‌بینم که با لباس سفید به در خانه می‌آید.
خاطرات شفاهی جانباز قمی

روایتی از روزهای جبهه و ایمان

با آغاز جنگ تحمیلی، علیرضا ملکوتی‌نژاد که تنها ۱۵ سال داشت، مجاز به حضور در خط مقدم نبود، اما با توصیه شهیدی از دوستانش، تصمیم گرفت هم‌زمان مسیر طلبگی و دفاع از میهن را دنبال کند. وی با اشاره به وصیت‌نامه آن شهید گفت: «دوستم نوشته بود: حوزه را رها نکن» ... در ادامه فیلم این مصاحبه را ببینید.
خاطرات شفاهی جانباز ایلامی

روایت ایثار/ حضور در جبهه از مقطع دانش آموزی تا پایان جنگ

جانباز «سید منصور ارغنده» از همان زمان دانش آموزی داوطلبانه و از طریق بسیج راهی جبهه شدند و تا پایان جنگ حضور پر رنگی داشتند وی می‌گوید سال ۱۳۶۶ در شاخ شمیران بمباران شیمیایی شدیم و من جانباز شدم. در ادامه خاطرات شفاهی این جانباز گرانقدر را می‌شنویم.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت نبرد در جزیره مجنون؛ ایمان به خدا تنها سلاح ما بود

غلامرضا جیریایی، جانباز ۳۳ درصد، از روزهای پرافتخار نبرد در جزیره مجنون می‌گوید؛ از منطقه‌ای که با قایق واردش شدند، از مقابله با تانک‌های دشمن و از ایمانی که تنها سلاح رزمندگان ایران در برابر تجهیزات سنگین رژیم بعثی عراق بود.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

از بسیج تا میدان نبرد؛ روایت ایثار و فداکاری در جنگ تحمیلی

غلامعباس حسن‌پور، جانباز ۳۰ درصد و یکی از رزمندگان دفاع مقدس، در این مصاحبه به بازگویی خاطراتش از دوران نوجوانی و ورود به بسیج می‌پردازد. او از نخستین تجربه‌های خود در بسیج، آموزش نظامی در پادگان امام حسین (ع) و پیوستن به جبهه‌های جنگ تحمیلی سخن می‌گوید. این روایت، تصویری از شجاعت و ایثار جوانانی است که با دل‌های پرشور برای دفاع از میهن به میدان نبرد رفتند.
جانباز غلامعلی جیریایی:

ارزش ایثار در جبهه را تنها آنجا می‌فهمی

غلامعلی جیریایی، جانباز ۲۵ درصد، از روزهای پرخطر جبهه و حقیقت ایثارگری سخن می‌گوید؛ جایی که معنای واقعی فداکاری و ارزش زندگی را تنها با تجربه لحظه‌های مرگ و زندگی درک می‌کنی. او معتقد است که قضاوت‌های بیرونی درباره رزمندگان با واقعیت‌های جبهه فاصله دارد.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

خاطرات تلخ و شیرین جبهه؛ روایت قهرمان از نبرد سومار

قهرمان جعفری، جانباز ۲۵ درصد از اراک، در گفت‌وگویی صمیمانه به بیان خاطرات تلخ و شیرین خود از دوران جنگ تحمیلی پرداخت. او از روزهای پرخطر نبرد در منطقه سومار، لحظات دشوار و اضطراب‌آور در سنگرها، و تجربه تلخ از دست دادن هم‌رزمانش سخن گفت. این روایت، تصویری واقعی از رشادت‌ها، فداکاری‌ها و دشواری‌های رزمندگان در جبهه‌های جنگ را به تصویر می‌کشد.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

وقتی خواب دختر جوان، راز یک شهید را فاش کرد

جانباز ۳۰ درصد، کرمعلی رجبی، از خاطره‌ای تاثیرگذار در دانشگاه روایت می‌کند؛ داستان دختری که با برداشتن خاک شلمچه به همراه چفیه، با خوابی شگفت‌انگیز از شهیدی مفقودالاثر مواجه شد. خواب‌هایی که در نهایت به کشف پیکر این شهید و شناسایی او انجامید.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت دلهره و حماسه؛ از روستا تا خط مقدم جنگ

صاحبعلی غلامی، جانباز ۳۵ درصد، خاطراتی پر از دلهره و حماسه از دوران نوجوانی خود در روستا و اشتیاق بی‌پایانش برای حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی روایت می‌کند. او که در روزهای نخست انقلاب با کمبود امکانات رسانه‌ای و اطلاع‌رسانی مواجه بود، با دیدن اعزام بسیجی‌ها در ساوه، عزمش برای حضور در میدان نبرد جزم شد. غلامی با تلاش بسیار، زودتر از موعد قانونی به خدمت سربازی اعزام شد و پس از آموزش‌های سخت نظامی در کوهستان‌های شمشک و سد لتیان، به مناطق جنگی اعزام گردید. خاطرات او، از لحظات پرخطر و آموزش‌های تاکتیکی تا حضور در خط مقدم، روایتی از ایمان، عشق به میهن و شجاعت جوانان آن دوران است.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت جانفشانی و ایثار در جبهه‌های جنگ؛ یادگاری از روزهای حماسه

جانباز علی چراغی؛ رزمنده دلاور دهه شصت و چهار، که با کاروان راهیان نور به جبهه‌های نبرد پیوست، چهار بار مجروح شد و در عملیات‌های حلبچه و سردشت با حملات شیمیایی دشمن بعثی مواجه شد. او که بیش از سی و شش ماه در مناطق عملیاتی حضور داشت و همچنان با آثار شیمیایی و جراحات ناشی از جنگ دست و پنجه نرم می‌کند، روایتگر روزهای حماسه، ایمان و ایثار است.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

جانفشانی و ایستادگی در بمباران هوایی اراک

جانباز عزت‌الله برادران؛ کارمند شرکت واگن پارس اراک، که در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۶۵ و در جریان بمباران اراک از ناحیه جگر، کلیه، سر و پا دچار جراحت شد. او با تلاش دوستانش به بیمارستان ولیعصر منتقل شد و توسط دکتر حسابی تحت عمل جراحی قرار گرفت.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

حماسه‌ای در عملیات رمضان؛ گردان شهید بختیاری و شهادت هفتاد و دو تن

حسن جهاندیده، جانباز 33 درصد، از لحظات تلخ و حماسی عملیات رمضان روایت می‌کند؛ جایی که گردان شهید بختیاری در یک غافلگیری مرگبار به شهادت رسید و او با زخم عمیق ترکش، در میان میدان مین و باران گلوله‌ها، برای زنده ماندن جنگید.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

جهاد وظیفه الهی ما بود

احمد جمالی، جانباز 35 درصد، با اشاره به تجربیات خود در جنگ تحمیلی، از نقش جهاد به عنوان یک وظیفه الهی برای خود و همرزمانش یاد کرد و تأکید کرد که دفاع از میهن بر اساس حکم ولی امر مسلمانان برای او یک فریضه دینی بود.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

خاطره‌ای تلخ از خط مقدم: مقابله با حمله شیمیایی در جبهه بصره

احمد پارسا، جانباز 33 درصد دفاع مقدس، خاطراتی از حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را روایت می‌کند؛ جایی که در میان بوی مرگبار گاز شیمیایی، رزمندگان برای نجات جان خود به ماسک‌های شیمیایی و پناهگاه‌های موقت متوسل می‌شدند.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت جانباز دفاع مقدس از مجروحیتش در منطقه عملیاتی

جانباز ۵۰ درصد «نواب تراب‌زاده» درباره نحوه اعزامش به جبهه و مجروح شدنش چنین روایت می‌کند: سال ۱۳۶۰ برای آموزشی به ۰۵ کرمان اعزام شدم و بعد از آنجا من را به منطقه جنگی اعزام کردند. آن زمان کمک آرپی‌جی زن و تیربارچی بودم. ساعت ۳ بعدازظهر بود که عملیات شروع شد و در حین مبارزه با دشمن بعثی مجروح شدم.
خاطرات شفاهی جانبازان

برای شناسایی منطقه فکه در دهلران رفته بودیم که پایم روی مین رفت

جانباز «سعید زینال پور» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «هفت نفر بودیم که برای شناسایی منطقه فکه در دهلران رفته بودیم پایم روی مین رفت، بلند شدم که فرار کنم نتوانستم، مرا بر روی وانت گذاشتند و فقط انگشتان پایم آویزان مانده بودند ...»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

وقتی ریا در عکس هم راه ندارد: درس اخلاص از شهید

مادر شهید «انصاری»، در روایتی کوتاه، پرده از رازی بزرگ برمی‌دارد؛ رازی به نامِ اخلاص. با ما همراه باشید تا بیشتر با این شهید بزرگوار و منشِ کم‌نظیرش آشنا شوید.
خاطرات شفاهی جانباز ایلامی

پرنده‌ای که عنایت الهی و امداد‌ غیبی در جبهه شد

خمیس ربانی جانباز ۲۵ درصد دفاع مقدس بسیجی دانش آموز که در لبیک به فرمان رهبر کبیر انقلاب راهی جبهه شده بود، از عنایات الهی و امداد‌های غیبی در جبهه می‌گوید: یک روز برای شکار به نزدیک صخره‌ای می‌رفتم همزمان با حرکت من، پرنده‌ای آرام آرام و جلوتر از من پرواز می‌کرد تا در جایی نشست. من شروع به نشانه گیری کردم در حین کشیدن ماشه متوجه تعدادی زیادی از نیرو‌های دشمن شدم که کمین گرفته بودند... در ادامه فیلم این مصاحبه را ببینید.
خاطرات شفاهی همسر شهید «علیمردان بیگ محمدی»

مردِ روز‌های سخت

همسر «شهید علیمردان بیگ محمدی» درباره شهید می‌گوید: شهید علیمردان مرد روز‌های سخت بود و با اراده‌ای که داشت همیشه در کارهایش پیروز و موفق بود. وی یک فرهنگی پرتلاش بود، بنده نزدیک به ۱۱ سال با او زندگی کردم و در تمام این مدت همیشه با احترام خاصی با من رفتار می‌کرد. در ادامه کلیپ این مصاحبه منتشر می‌شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

همیشه به نصایح امام از رادیو گوش می‌داد

پدر شهید معلم «یوسف پرنیان» می‌گوید: به نماز و روزه بسیار اهمیت می‌داد، به اسلام و حکومت اسلامی علاقمند بود و همیشه به نصایح امام از رادیو گوش می‌داد.
طراحی و تولید: ایران سامانه